اولین بار
دندون
این عکس رو روز سی اسفند همون موقع که دیدم دندون در آووردی ازت گرفتم راستی دندونات بزرگ شدن حالا وقتی میخندی یه کوچولو دیده میشن حتما تا چند وقت دیگه تو عکسات مثه خرگوش کوچولو میشی یه چند روزی هم به خاطر دندون در آووردنت مریض شدی آخه موقع دندون درآووردن انگار سیستم ایمنی بدن ضعیف میشه جونت سلامت دردونه ...
نویسنده :
مامان فاطیما
9:42
عیدانه
خدا رو شکر که امسال سه نفر بودیم موقع تحویل سال خدا رو شکر که سالم و سلامتیم خدا رو شکر که همدیگه رو داریم امسال اولین سالی بود که کنارمون بودی موقع تحویل سال هرچند پارسال هم تو وجودم بودی اما امسال شیرینتر بود چون دستای کوچیکت تو دستام بود واسه تحویل سال رفته بودیم امامزاده علی بن جعفر با عزیز و بابایی تو بغل باباجون بودی و من دستای کوچولوت رو گرفته بودم واسه ظهور آقامون خیلی دعا کردیم واسه سلامتی خونواده هامون واسه سلامتی تو خیلی دوستت دارم ایلیا جونم ...
نویسنده :
مامان فاطیما
1:14
اتلیه مامان فاطیما
اتلیه مامان فاطیما
من و تو
یکی دو روز مونده به عید یکشنبه بیست و هفتم اسفند من و تو رفتیم گشت و گذار البته بازم واسه اولین بار تقریبا چهار ساعت بیرون بودیم بردمت تا حال و هوای عید رو بینی من که خیلی حال و هوای عید رو دوس دارم رفتیم امامزاده ... بازار... پارک یه روز مخصوص من و تو ...
نویسنده :
مامان فاطیما
0:22
غلت زدن
سلام ایلیای من گل پسرم میدونی چقدر شیرین دیدن بزرگ شدنت؟ این روزا یاد گرفتی جیغ میزنی با صدای بلند میخندی از خودت صدا در میاری و دیشب واسه اولین بار بدون کمک همینکه رو زمین خوابوندیمت غلت زدی دوازدهم فروردین نود و دو چهار ماه و بیست و دو روزگی یکی دو روز قبل اومدم نی نی سایت دیدم خیلی از مامانا که نی نی هاشون همسن تو هستن نوشتن که نی نی شون غلت میزنه اما چون تو همیشه تو بغلمونی و از حالت خوابیده خوشت نمیاد هنوز غلت نمیزدی به صورت فشرده منو و بابایی رفتیم تو خط تمرین دادنت دو روز نگذشت که خودت تونستی غلت بزنی هوراااااااااااااااااااااااااااااا ...
نویسنده :
مامان فاطیما
0:17
یک سالگی وبلاگ ایلیا
یه سال از روزی که این وبلاگ رو راه انداختم تا برات بنویسم گذشت یک سال پر از خاطرات شیرین همزمان سال نود و یک هم تموم شد انشاالله تو یه فرصت مناسب میام و از خاطرات این یه سال مینویسم یک سالگی وبلاگت مبارک ...
نویسنده :
مامان فاطیما
0:58